وقتی روش کراشی و...[p1]
#تکپارتی
#درخواستی
#جیک
علامت ا.ت÷ علامت جیک_
زیر نور سفیدی که از بالا به پایین به شکل اسطوانه ای که در برت گرفته بود قرار گرفته و هر از گاهی به خاطر رقصیدنت توش جابه جا میشدی..
خسته بودی...و تقریبا داشتی بی هوش میشدی البته حقم داشتی چون چهار ساعته مدام این رقصو بدون توقف انجام میدادیو با اینکه بی نقص بودیو هیچ اشتباهی نداشتی ازش راضی نبودی!
یه هفته ای بود که هم خونه انهایپن شده بودی به خاطر همکاری بزرگی که داشتین نمیخواستی عیبی ازت سر بزنه و در تلاش بودی تا بهترینتو به اعضا فناش و مخصوصا هم به جیک که بشدت بهش علاقه پیدا کرده بودی،نشون بدی!
رقصتو ادامه دادی ولی طولی نکشید که با پیچ خوردن پات محکم پخش زمین شده و از درد به خودت پیچیدی..
÷ای...لعنت!
پات بشدت آسیب دیده بود جوری که به خاطر دردش گریت درامده بود و آروم اشک میریختی..
چشاتو محکم رو هم فشارشون دادی تا شاید کمی از دردتو کم کنه ولی با ناگهانی پیچیده شدن دست کسی دور کمر و زیر زانو هات و بلند کردنت تعجب کرده و چشاتو باز کردی..
صورتش به خاطر نبود نور قابل دید و شناسایی نبود و همین باعث شد که به حرف بیای تا بفهمی تو بغل کی هستیو داری کجا میری!
÷تو..کی هستی؟
جوابی نداد و با رسیدن به در خروجی باز کرد و نوری که از بیرون به چهرش رسوند قیافه نگران جیکو به نمایش گذاشت!
تعجبت زیاد شده و تپش قلبت بهش پیوسته بود و تو مات و مهبوت به مردی که حالا به سمت اتاقت قدم برمیداشت نگاه میکردی..
هیچی نگفتیو هیچکاری نکردی که بلاخره به اتاقت رسید و با باز کردن در واردش شده و درو پشت سرش بست..
#درخواستی
#جیک
علامت ا.ت÷ علامت جیک_
زیر نور سفیدی که از بالا به پایین به شکل اسطوانه ای که در برت گرفته بود قرار گرفته و هر از گاهی به خاطر رقصیدنت توش جابه جا میشدی..
خسته بودی...و تقریبا داشتی بی هوش میشدی البته حقم داشتی چون چهار ساعته مدام این رقصو بدون توقف انجام میدادیو با اینکه بی نقص بودیو هیچ اشتباهی نداشتی ازش راضی نبودی!
یه هفته ای بود که هم خونه انهایپن شده بودی به خاطر همکاری بزرگی که داشتین نمیخواستی عیبی ازت سر بزنه و در تلاش بودی تا بهترینتو به اعضا فناش و مخصوصا هم به جیک که بشدت بهش علاقه پیدا کرده بودی،نشون بدی!
رقصتو ادامه دادی ولی طولی نکشید که با پیچ خوردن پات محکم پخش زمین شده و از درد به خودت پیچیدی..
÷ای...لعنت!
پات بشدت آسیب دیده بود جوری که به خاطر دردش گریت درامده بود و آروم اشک میریختی..
چشاتو محکم رو هم فشارشون دادی تا شاید کمی از دردتو کم کنه ولی با ناگهانی پیچیده شدن دست کسی دور کمر و زیر زانو هات و بلند کردنت تعجب کرده و چشاتو باز کردی..
صورتش به خاطر نبود نور قابل دید و شناسایی نبود و همین باعث شد که به حرف بیای تا بفهمی تو بغل کی هستیو داری کجا میری!
÷تو..کی هستی؟
جوابی نداد و با رسیدن به در خروجی باز کرد و نوری که از بیرون به چهرش رسوند قیافه نگران جیکو به نمایش گذاشت!
تعجبت زیاد شده و تپش قلبت بهش پیوسته بود و تو مات و مهبوت به مردی که حالا به سمت اتاقت قدم برمیداشت نگاه میکردی..
هیچی نگفتیو هیچکاری نکردی که بلاخره به اتاقت رسید و با باز کردن در واردش شده و درو پشت سرش بست..
۱۰.۷k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.